دلتنگی های عاشقی |
"ما نامه نوشتیم ،تو چرا آمدی؟" من از اولین کسانی بودم که با حسین بن علی بیعت کردم و پیمان شکستم. [ دوشنبه 92/8/27 ] [ 4:5 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
در هنگامی که واقعه جان سوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که بود و بزرگان طایفه جن را دعوت نموده و خودش بر تخت شادی و عیش می آید. زعفر گفت:چه کسی در این موقع شادی گریه میکند؟ در این هنگام دو جن حاضر شدند و زعفر علت گریه را پرسید.آنها گفتند: ای امیر ! چون شما ما را فرستادی ،در حین رفتن به آنجا ،عبورمان به شط فرات که عرب به آنجا چون نزدیک آن دو لشکر شدیم دیدیم میان معرکه جنگ حسین بن علی (علیه السلام)
زعفر تا این سخنان را شنید تاج شاهی را از سرش در آورد و لباس دامادی را از با عجله به طرف کربلا روان شدند. خود زعفر می گوید :وقتی ما وارد زمین کربلا شدیم دیدیم چهار فرسخ در چهار فرسخ لشکر دشمن را فرا گرفته است و همچنین صفوف ملائکه زیادی را دیدیم . از طرف دیگر جبرئیل با چندین هزار ملک در آن طرف و در یک طرف دیگر میکائیل را ملک جبال،ملک دوزخ ، ملک عذاب هرکدام با لشکرین خود منتظر اجازه هستند. همچنین ارواح یکصد و بیست وچهار هزار پیغمبر از آدم تا خاتم همه صف کشیده مات ومتحیر مانده اند. خاتم الانبیاء آغوش گشوده و به امام حسین (علیه السلام) می فرمود: آن حضزت یکه وتنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان پیشانیش شکسته ، مرا هم کسی راه نمی داد که خدمت آن حضرت برسم.همانطور که از دور نظاره می کردم و در کار آن حضرت حیران بودم ناگهان دیدم آقا امام حسین در این هنگام همه ملائکه به سوی من نگاه کردند و به من راه دادند. جن برای یاری شما آمده ام" حضرت فرمود:" ای زعفر! زحمت کشیدی! خدا ورسولش ازتو راضی باشند. عرض کردم:" قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمایی؟" حضرت فرمود:" شما آنها را می بینید ولی آنها شما را نمی بینند و عرض کردم :"اجازه بفرمایید همه شبیه انسان می شویم که در این صورت اگر حضرت فرمود:"زعفر ! اصلا مایل به زندگی نیستم و آرزوی لقای پروردگار را دارم. من به امر امام مأیوسانه برگشتم .چون به محل خود رسیدیم بساط شادی را جمع مادرم چون سخنان مرا شنید گفت: ای فرزند! تو را عاق می کنم .من فردای قیامت زعفر گفت: مادر من خیلی آرزو داشتم که جانم را فدای آن حضرت کنم مادرم گفت: بیا برویم من به همراه تو می آیم و دامنش را میگیریم والتماس میکنیم پس مادرم از پیش ومن با لشکریان از عقب به طرف کربلا حرکت کردیم.چون به آنجا مادرم خدمت امام سجاد (علیه السلام) رسید واجازه خواست تا با دشمنان آنان جنگ "در این سفر همراه ما باشید ودر شبها اطفال ما را در بالای شتران نگه دارید." پس آنان اطاعت کردند و تا شهر شام با اسراء بودند تا اینکه حضرت آنها را مرخص نمود.
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> بحارالانوار ج 44 ص330 [ جمعه 92/8/24 ] [ 2:12 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
خواب بودم ،خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام تا میان گور رفتم دل گرفت قبرکن سنگ لحد را گل گرفت خسته بودم هیچ کس یارم نشد زان میان یک تن خریدارم نشد ناله می کردم ولیکن بی جواب ، تشنه بودم در پی یک جرعه آب آمدند از راه نزدم دو ملک تیره شد درپیش چشمانم فلک یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد : رب تو کیست؟ گرچه پرسش ها به ظاهر ساده بود لرزه بر اندام من افتاده بود ، از سکوتم آن دو گشته خشمگین رفت بالا گرزه های آتشین قبر من پر گشته بود از نار و دود بار دیگر با غضب پرسش نمود : ای گنهکار سیه دل ، بسته پر نام اربابان خود یک یک ببر گوئیا لب ها بهم چسبیده بود گوش گویا نامشان نشنیده بود نامهای خوبشان از یاد رفت وای، سعی و زخمتم بر باد رفت در میان عمر خود کن جستجو کارهای نیک و زشتت را بگو هرچه میکردم به اعمالم نگاه کوله بارم بود مملو ازگناه چاره ای جز لب فرو بستن نبود گرز آتش بر سرم آمد فرود عمق جانم از حرارت آب شد روحم از فرط الم بی تاب شد چون ملائک نا امید از من شدند حرف آخر را چنین با من زدند [ یکشنبه 92/8/19 ] [ 3:59 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
امام مهدی (عج) اولین آیه سوره مریم را به امام حسین(ع) تأویل نموده است .سعدبن عبدالله قمی گوید: فرمودند: "این حروف از اخبار غیبی است که خداوند زکریا را از آن مطلع کرده وسپس داستان آن را به روزی گفت : بارالها !چرا وقتی آن چهار نفر را یاد میکنم،آرامش می یابم واندوهم برطرف میشود؛اما وقتی حسین (ع) خدای متعال اورا از این داستان آگاه کرد وفرمود:"کهیعص"؛"کاف"اسم کربلا و "هاء" رمز شهادت عترت طاهره است زکریا(ع)چون این مطلب را شنید ،نالان و غمین شد و تا سه روز از عبادتگاهش بیرون نیامد و به کسی اجازه نداد نزد خداوند حضرت یحیی (ع) را به او بخشید واو را دردمند وی ساخت .لذا بین امام حسین(ع) ویحیی (ع) را به او بخشید لذا بین امام حسین(ع) و حضرت یحیی نیز شباهت وجود دارد؛ مانند اینکه هر دو شش ماهه به دنیا آمدند و نحوه شهادت هم شبیه به هم دیگر است؛ یعنی شقی ترین فرد سر مقدس آنان را از تن جدا نمود و برای فرد ناپاکی هدیه فرستاد و او نیز سر مقدس را داخل طشت طلا گذاشت.
1.کمال الدین،ج2 ص420،ح21 2.بحارلانوار،ج 45، ح 89
[ سه شنبه 92/8/14 ] [ 11:12 صبح ] [ منتظر ]
[ نظر ]
به این عاشق "خسته "نظر نمی کنی آقا
************ سروده بنده حقیر متلخص به "خسته" [ شنبه 92/8/11 ] [ 1:47 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
|
ساخت فلش مدیا پلیر |
[ قالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : shahtor ] |