از سر پیچ جاده راه افتاد
باصفا صاف وساده راه افتاد
پا برهنه پیاده راه افتاد
از اهالی ده به رسم وفا
با خودش داشت التماس دعا
راه دور و پر از مشقت بود
کوله بارش پراز ارادت بود
گرچه هرگام او عبادت بود
آرزویش فقط زیارت بود
چقدر قطره روبه دریایند
همگی پا برهنه می آیند
راه بسیار رفته کم مانده
گریه شوق جای غم مانده
روی دوشش فقط علم مانده
دو قدم تا دم حرم مانده
فلکه آب روبروی حرم
برمشامش رسید بوی حرم
ناگهان ایستاد می گردد
چشم او مثل باد می گردد
با همه اعتقاد می گردد
پی باب الجواد می گردد
عشق شأن نزول آن در بود
اشک اذن دخول آن در بود
دم در گفت یا امام رضا
من مریضم شفا امام رضا
سرطان مرا... امام رضا
نه فقط کربلا امام رضا
دم دربود که مسافرشد
ساک خود وانکرده زائر شد
چند شب بعد پنجره فولاد
کربلا خسته از مسیر زیاد
کفش خود را به کفشداری داد
پای شش گوشه تا رسید...
افتاد گرد وخاک حرم که پاکش کرد
خادمی کنج صحن خاکش کرد