دلتنگی های عاشقی |
خواب بودم ،خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام تا میان گور رفتم دل گرفت قبرکن سنگ لحد را گل گرفت خسته بودم هیچ کس یارم نشد زان میان یک تن خریدارم نشد ناله می کردم ولیکن بی جواب ، تشنه بودم در پی یک جرعه آب آمدند از راه نزدم دو ملک تیره شد درپیش چشمانم فلک یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد : رب تو کیست؟ گرچه پرسش ها به ظاهر ساده بود لرزه بر اندام من افتاده بود ، از سکوتم آن دو گشته خشمگین رفت بالا گرزه های آتشین قبر من پر گشته بود از نار و دود بار دیگر با غضب پرسش نمود : ای گنهکار سیه دل ، بسته پر نام اربابان خود یک یک ببر گوئیا لب ها بهم چسبیده بود گوش گویا نامشان نشنیده بود نامهای خوبشان از یاد رفت وای، سعی و زخمتم بر باد رفت در میان عمر خود کن جستجو کارهای نیک و زشتت را بگو هرچه میکردم به اعمالم نگاه کوله بارم بود مملو ازگناه چاره ای جز لب فرو بستن نبود گرز آتش بر سرم آمد فرود عمق جانم از حرارت آب شد روحم از فرط الم بی تاب شد چون ملائک نا امید از من شدند حرف آخر را چنین با من زدند عمر خود را ای جوان کردی تباه نامه اعمال تو باشد سیاه ما که مأموران حق داوریم ، پس تو را سوی جهنم می بریم دیگر آنجا عذرخواهی دیر بود دست وپایم بسته در زنجیر بود نا امید از هرکجا و دل فکار میکشیدندم به خفت سوی نار ناگهان الطاف حق آغاز شد از جنان درهای رحمت باز شد کهکشان صورتش خورشید بود وغرق نورجام چشمانش پر ازخمرطهور لب که نه سرچشمه ی آب حیات بین دستش کائنات و ممکنات چشمهایش زندگانی می سرود درد را ازقلب انسان می زدود بر سرخود شال سبزی بسته بود بردلم مهرش عجب بنشسته بود کی به زیبایی او گل می رسید پیش او یوسف خجالت میکشید،دوملک سر به زیر انداختن بال خود را فرش راهش ساختند غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه؟! صاحب روز قیامت آمده سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانه به رویم خنده کرد، گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع) من کجا و دیدن روی حسین(ع) گفت: آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را، اینکه این جا این چنین شده کام اوبه تربت من وا شده، مادرش او را به عشقم زاده است گریه کرده بعد شیرش داده است، خویش را در سوز عشقم آب کرد،عکس من را بر دلش قاب کرد بارها بر من محبت کرده است سینه اش را وقف هیئت کرده است سینه چاک آل زهرا بوده است چای ریز مجلس ما بوده است، اسم من راز ونیازش بوده است تربتم مهر نمازش بوده است پرچم من را به دوشش میکشید پا برهنه در عزایم می دوید بهر عباسم به تن کرده کفن روز تاسوعا شده سقای من، اقتدا بر خواهرم زینب نمود گاه میشد صورتش بهرم کبود تا به دنیا بود ازمن دم زده او غذای روضه ام را هم زده ، قلب او از حب ما لبریز بود قلب او با روضه ی من می شکست حرمت ما را به دنیا پاس داشت،اشک او با نام من می شد روان گریه در روضه نمی دادش امان، بارها لعن امیه کرده است خویش را نذر رقیه کرده است،گریه کرده برای اکبرم با خود او را نزد زهرا(س) میبرم ، هر چه باشد او برایم بنده است او بسوزد ،صاحبش شرمنده است در مرامم نیست او تنها شود/ باعث خوشحالی اعدا شود ،کشته اشکم ، شفیع امتم ، شیعیان را منجیم از درد وغم، گرچه در ظاهر گنهکار است و بد، قلب او بوی محبت میدهد، سختی جان کندن و هول جواب بس بود بهرش به عنوان عقاب ، در قیامت عطر وبویش میدهم پیش مردم آبرویش میدهم، آری آری هرکه پا بست من است نامه اعمال او دست من است ناگهان بیدار گردیدم زخواب از خجالت گشته بودم خیس آب اربابی به این خوبی ولی میکنم در طاعت تنبلی؟ من که قلبم جایگاه عشق اوست پس چرا با معصیت گردیده دوست من که گریم بهر اوشام وپگاه پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟ من که گوشم روضه ی او را شنید پس چرا شد طالب این ساز پلید؟ شیعه بودن کی شود با ادعا؟ ادعا بس کن مردی بیا حب دنیا معصیت افزون کند معصیت قلب ولی را خون کند باش در شادی وغم وعبد خدا،کن حسابت را ز بی دینان جدا قلب مولا را نرنجان ای جوان تا شوی محبوب رب مهربان [ یکشنبه 92/8/19 ] [ 3:59 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
|
ساخت فلش مدیا پلیر |
[ قالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : shahtor ] |