دلتنگی های عاشقی |
در هنگامی که واقعه جان سوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که بود و بزرگان طایفه جن را دعوت نموده و خودش بر تخت شادی و عیش می آید. زعفر گفت:چه کسی در این موقع شادی گریه میکند؟ در این هنگام دو جن حاضر شدند و زعفر علت گریه را پرسید.آنها گفتند: ای امیر ! چون شما ما را فرستادی ،در حین رفتن به آنجا ،عبورمان به شط فرات که عرب به آنجا چون نزدیک آن دو لشکر شدیم دیدیم میان معرکه جنگ حسین بن علی (علیه السلام)
زعفر تا این سخنان را شنید تاج شاهی را از سرش در آورد و لباس دامادی را از با عجله به طرف کربلا روان شدند. خود زعفر می گوید :وقتی ما وارد زمین کربلا شدیم دیدیم چهار فرسخ در چهار فرسخ لشکر دشمن را فرا گرفته است و همچنین صفوف ملائکه زیادی را دیدیم . از طرف دیگر جبرئیل با چندین هزار ملک در آن طرف و در یک طرف دیگر میکائیل را ملک جبال،ملک دوزخ ، ملک عذاب هرکدام با لشکرین خود منتظر اجازه هستند. همچنین ارواح یکصد و بیست وچهار هزار پیغمبر از آدم تا خاتم همه صف کشیده مات ومتحیر مانده اند. خاتم الانبیاء آغوش گشوده و به امام حسین (علیه السلام) می فرمود: آن حضزت یکه وتنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان پیشانیش شکسته ، مرا هم کسی راه نمی داد که خدمت آن حضرت برسم.همانطور که از دور نظاره می کردم و در کار آن حضرت حیران بودم ناگهان دیدم آقا امام حسین در این هنگام همه ملائکه به سوی من نگاه کردند و به من راه دادند. جن برای یاری شما آمده ام" حضرت فرمود:" ای زعفر! زحمت کشیدی! خدا ورسولش ازتو راضی باشند. عرض کردم:" قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمایی؟" حضرت فرمود:" شما آنها را می بینید ولی آنها شما را نمی بینند و عرض کردم :"اجازه بفرمایید همه شبیه انسان می شویم که در این صورت اگر حضرت فرمود:"زعفر ! اصلا مایل به زندگی نیستم و آرزوی لقای پروردگار را دارم. من به امر امام مأیوسانه برگشتم .چون به محل خود رسیدیم بساط شادی را جمع مادرم چون سخنان مرا شنید گفت: ای فرزند! تو را عاق می کنم .من فردای قیامت زعفر گفت: مادر من خیلی آرزو داشتم که جانم را فدای آن حضرت کنم مادرم گفت: بیا برویم من به همراه تو می آیم و دامنش را میگیریم والتماس میکنیم پس مادرم از پیش ومن با لشکریان از عقب به طرف کربلا حرکت کردیم.چون به آنجا مادرم خدمت امام سجاد (علیه السلام) رسید واجازه خواست تا با دشمنان آنان جنگ "در این سفر همراه ما باشید ودر شبها اطفال ما را در بالای شتران نگه دارید." پس آنان اطاعت کردند و تا شهر شام با اسراء بودند تا اینکه حضرت آنها را مرخص نمود.
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> بحارالانوار ج 44 ص330 [ جمعه 92/8/24 ] [ 2:12 عصر ] [ منتظر ]
[ نظر ]
|
ساخت فلش مدیا پلیر |
[ قالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : shahtor ] |